دفاعیه‌ رضا بهرامی‌نژاد، فیلم‌ساز، از یادداشت بابک ریاحی‌پور درباره موسیقی ساسی مانکن

 

Cheshmsefid.sub.ir

 

رضا بهرامی‌نژاد: هرچند کمی دیر، اما آمده‌ام تا بگویم چقدر به سلیقه و گوش موسیقی‌شناس آقای بابک ریاحی‌پور احترام می‌گذارم که در میان این دریای بی‌شکل رپ و پاپ امروز ایران، به‌درستی کار یک موزیسین با‌کاراکتر و یک ترانه‌سرای معروف اما زیرزمینی را برجسته کرده است و چقدر برای شجاعت ایشان احترام قائلم که در سرزمین پیرمردها به خطایی اعتراف کرده که نه سنتی‌ها را خوشایند است و نه نوگراهای روشنفکرش را. قصه‌اش این است که سایت «موسیقی ما» یادداشتی کوتاه از ایشان با عنوان «ساسی مانکن» منتشر کرد که در آن ریاحی‌پور از این خواننده جوان به‌عنوان پدیده موسیقی مردم‌پسند سال 1387 نام برده بود و دلایل خوشایند بودن موزیک‌اش را برمی‌شمرد. اما آن‌چنان واکنش‌ها به این یادداشت، خشم و هیاهوی کاربران این سایت را به‌همراه داشت که او ناچار شد در یادداشتی دیگر، دلایل دیدگاهش را باز کند و یادآور باشد که با وجود آن‌که سبک موسیقایی مورد علاقه‌اش «پروگرسیو راک» است اما تنوع سلیقه‌اش، دامنه‌های نامحدودی از دنیای موسیقی را در بر می‌گیرد.

در جواب آن همه کامنت خشمگین و حق به جانب، به‌راستی باید پرسید کسی که آن‌قدر جدیت دارد که ساز و موسیقی ایرانی را «مقدس» می‌خواند، آیا آن‌قدر ظرافت نیز دارد که طنز و ریش‌خند ساسی مانکن را در ترانه‌هایش ببیند؟ یا باید پرسید کسی که عمری است بی‌هیچ خلاقیتی به تقلید کارهای کلاسیک‌شده بزرگان آن‌ور آب دل خوش کرده و در نبودن اندک‌ فضای مطالعاتی و انتقادی موثر، گمان می‌برد که هنرمندی متفاوت است، چطور می‌تواند روحیه‌ی ابزورد و در عین حال اریژینال دهه هشتادی ساسی مانکن را درک کند؟ چطور می‌توان از آنان انتظار داشت که ببینند این بچه‌های دهه 1360 چگونه از توی زیرزمین‌هایشان موسیقی پاپ عقب‌مانده و من‌درآوردی بعد از انقلاب را منفجر کرده‌اند. موزیکی که توانایی‌اش را نداشت و ندارد که جز برای خواندن از ناتوانی و درماندگی و حسرت معشوقی از‌کف‌رفته، دهان برای چیز دیگری باز کند. موزیکی که شادمانی یادش رفته، که نفرین و ناله به ترجیع‌بند اصلی‌اش بدل گشته و بیش از هر‌چیز، مرثیه‌هایی مازوخیستی در وصف ملتی غم‌پرست می‌آفریند.

چه بخواهیم یا نه، ساسی مانکن معرف و نشانگر روح زمانه خودش است، همان‌گونه که آثار موسیقی پاپ هر سرزمینی (پاپ در معنای کلی‌اش و به‌عنوان موسیقی مردم‌پسند) این‌چنین‌اند. او همزمان که شادی و سرخوشی تین‌ایجرها را به ترانه‌هایش راه می‌دهد، واژگان خیابانی و روزمره نسل جدید را با طنازی در‌هم می‌پیچد و «لایف استایلی» را به ارمغان می‌آورد که به شدت با بچه‌های امروز و داستان‌هایشان همراه است و اصلا خود آن است. شوخی‌های ابزورد او با خودش و جدی نگرفتن هم‌نسلانش (برای مثال در قسمتی از یکی از ترانه‌هایش می‌گوید؛ «یارو فکر می‌کنه محسن مخملبافه»)، ناخودآگاه حامل پیامی است از نسلی که هیچ‌گاه به او اجازه داده نشده از خودش و خواسته‌هایش بگوید و از کودکی تا به امروز آن‌چنان بی‌محلی و سردی همه‌جانبه‌ای دیده که به‌ناچار به گونه‌ایی از بی‌اعتنایی ناب نسبت به دنیای اطرافش چنگ انداخته است. مطمئنا کشف مکانیسم این فرار بزرگ و منشا آن برای آن‌هایی که عمیقا خودشان را مرکز عالم می‌پندارند، تکان‌دهنده خواهد‌بود.

اجازه دهید سری به فرهنگ لغات ساسی بزنیم و واژه‌های ترانه‌هایش را با کمی مکث مزه‌مزه کنیم؛ «لب‌های پروتزی، روزهای فرد و زوج، مانتوی تنگ، مانکن، ساکشن، بلوتوث، کاپوچینو، سس کچاپ، آیس‌پک، بینی سربالا، ناخن‌های مصنوعی، دی‌اند‌جی، پدرسگ‌ها، کروواسی، میتسوبیشی، زرافه، خرچنگ، نی‌ناش‌ناش، جو‌جو، جرج بوش، جنیفر لوپز» این‌ها تنها مشتی از کلمات ترانه‌های اویند و به گمان من بیش از آن‌که نشانی از مبتذل‌بودن و یا چندپاره‌بودن کارش داشته باشند، خبر از فرهنگ شهری زنده و خودجوشی می‌دهند که منطق‌اش آن‌چنان باز و آسان‌گیر است که ظرفیت دارد تا هر چیز دیگری را هم در این کولاژ سرگیجه‌آور ببلعد. کامنت‌هایی که خوانندگان با نوعی وحشت اخلاقی برای یادداشت بابک ریاحی‌پور گذاشته‌اند ادامه همان داستان قدیمی و خرده‌گیرانه‌ای است که نه تنها سعی در درک فرهنگ مردمی ندارد که آن‌را به کلی در تضاد و دشمنی با فرهنگ والای جامعه می‌بیند. به گمانم بهتر است به‌جای آنکه پدربزرگ‌وار این پدیده اجتماعی را منحط بخوانیم و متعصبانه وا‌اسفا سر دهیم، این‌را دریابیم که اقبال گسترده نسل جدید به این‌گونه از موسیقی و تقلید از سبک زندگی و مدل مو و لباس ساسی (و یا دیگر خوانندگان محبوب‌شان) نوعی اعلام جنگ از سوی نوجوانانی است که دارند حساب و کتاب زندگی‌شان را از سلیقه و سبک زندگی ما جدا می‌کنند. گرچه می‌توانم به هر کسی حق بدهم که از این موسیقی خوشش نیاید، اما نمی‌توانم به آن کسی که می‌گوید چنین موسیقی‌ای «مبتذل» است پوزخند نزنم. خوشحالم که دوران چنین ارزش‌گذاری‌هایی تمام شده است. به قول «روی شوکر» :«هنر فرهیخته روز‌به‌روز بیشتر تبدیل به کالایی تجاری می‌شود، در حالی‌که بعضی از اشکال فرهنگ مردمی قابل احترام شده و خالی از تعصب مورد نقد قرار می‌گیرند».

یادمان باشد درست همین حالا، بچه‌هایی که هیچ‌کس هم حواسش بهشان نیست دارند با آهنگ‌های زیرزمینی‌شان خاطره جمع می‌کنند. روزی نوبت آن‌ها و قضاوت‌ها و ترانه‌های‌شان خواهد شد. روزی موسیقی از آن آن‌هایی خواهد شد که با تمام وجود شور زندگی را می‌خواهند و از نظام موسیقایی تکراری و کپک‌زده‌ای که سرشار از بغضی بیهوده و منفعل است بیزارند. و تا آن‌روز و تا پایان دعواهای ما، این بی‌بی‌سی فارسی است که از فرصت استفاده می‌کند و برای خواننده‌های پرطرفدار موسیقی زیرزمینی ایرانی در دُبی تریبون فراهم می‌کند.

رضا بهرامی‌نژاد، یازدهم شهریور 1388